عدنان اکتار: بله ، مستولی کردن اسلام در سراسر جهان کاری آسان است، اما اگر به لحاظ علم آسیب شناسی روانی ، آسیبهایی بوجود بیاید ، در این صورت است که یک فاجعه رخ خواهد داد. منظور من این است
که این یک مشکل بزرگ خواهد بود. افرادی هستند که می گویند ما اسلام را در تمام جهان مستولی خواهیم کرد. ما می گوییم: " بسیار خوب، اما چگونه ؟" آنها درباره آسیبهای روانی، حماقت ، آزارگری، دیوانگی، صلح ناپایدار و متزلزل ، از بین بردن آزادی، و بوجود آوردن آلام و رنجها سخن می گوید. ما می پرسیم، " این دیگر چه چیزی است؟ " او می گوید : "این همان اسلام است." اما خیر. واقعیت این است که این شما هستید که تبدیل به بخشی از ارتش دجال شده اید و خود نیز از آن بی خبرید. خداوند شما را مورد لعن خود قرار داده است و شما خود از آن بی خبرید. حتما می پرسید که چگونه چنین چیزی ممکن است؟ پاسخ روشن است: ما در اسلام وجد و شادمانی داریم. ما در اسلام روحیه شاد و خندان داریم، و روحیه صلح ، روحیه لذات بهشتی ، روحیه صلح و آرامش بهشتی . و اگر اینها وجود نداشته باشد ، این دیگر یک سیستم اسلامی نیست ؛ سیستم دجالی – و ضدمسیحی - است. اخیرا انواع و اقسام و گروههای مختلفی از مسلمین بروز و ظهور کرده اند که آسیب رساندن روانی، گویی بخشی از مرامنامه آنها است، گونه های عجیب و غریبی که خود به معجزه شبیه هستند! اصلا از یک فرد واقعا مسلمان چه انتظاراتی می توان داشت ، و او را چگونه فردی میتوان تصور کرد؟ مسلمانی که بایستی به قرآن و احادیث نبوی اعتقاد داشته باشد چه رفتاری باید داشته باشد؟ بدیهی است که بایستی از او رفتاری معقول سر بزند ، درست است؟ اما می بینیم که وقتی این فرد تبدیل به رئیس یک جامعه و یا یک رهبر می شود، به فردی با اعمال و رفتارهای دیوانه وار و توام با خودپسندی تغییرچهره می دهد.برای مثال او در نهایت زیبایی درباره مذهب و ایمان سخن می گوید و شما از شنیدن سخنان او لذت می برید. اما او ناگهان می گوید که : " من وارد یک فاز از خلسه روحی و معنوی شده ام". شما از او می پرسید: " ببخشید ، چه اتفاقی افتاده است؟ " و او در پاسخ می گوید : " من همین حالا الهاماتی را از عالم بالا دریافت کرده ام ! " این ( برای نمونه) یک نمونه از آن رفتارهای آسیب ساز است که حتی تصور آن هم مشکل است.و یا برای مثال ؛ او درباره قرآن صحبت می کند و سپس درکنار قرآن به مسائلی اشاره می کند که عملا خرافات و اوهاماتی غیر قابل باور هستند. این در حالی است که خرافات در واقع ، مسائلی هستند که هرگز نمی توان از آنها پیروی کرد؛ مانند خصومت و ضدیت علیه زنان برای رضای خدا ! برادران من، باید دراین گونه تفکرات و حرفهای بی اساس تجدیدنظر کرد. البته کثیر مردم امروزه درست می اندیشند، و روی سخن من با کسانی که بدین منوال نیستند. آنها نباید راههایی را انتخاب کنند که منجر به اعمال جنون آمیز و یا آسیبهای روانی گردد. من بعضی ها را می بینم که شخصیت آنها مانند شخصیت افراد خاصی است که تنها در فیلمهای قدیمی می توان نمونه هایش را دید، افرادی که پشت پیشخوان مشروب فروشی نشسته اند، افرادی که خود به مشروب سخت معتادند. از آن افراد فرتوت وحشتناک ! بعضیها همانطورند با همان ژست ها و چهره ها ! آنچنان با خصومت و ضدیت درباره علویان ، بکتاشها ، شیعه ها و یا جعفری ها سخن می گویند که عن قریب است که خون از دهانشان به بیرون جهد. ای افراد احمق ، خب دو کلام هم حرفهایی بزنید که منجر به آن شود که انسانها عاشق به خداوند بشوند. درباره زیبایی سخن بگویید، درباره احساس ، از نشانه هایی حرف بزنید که انسانها را به سوی ایمان سوق بدهد. درباره معجزات قرآن سخن بگویید. اینطور نباشد که هر چه می گویید درباره خون و چرک باشد. در درون قلب های این افراد یک کینه و عداوتی عمیق نهفته است. در حالی که سخن گفتن از عشق، صلح، برادری، صداقت، خوبی، زیبایی، منجر به خرسندی شنوندگان می شود و زیباییها را در ذهنها متبادر می سازد. بعضی ها فکر می کنند که رفتار شغالهای سفاک همانند رفتار مسلمانان خداترس است ! او هر چه بیشتر درباره خون ریزی سخن می گوید ، عده ای نادان او را با تقواتر و خدا ترس تر تصور می کنند. او هر چه بیشتر درباره عداوت و تباهی و سلطه جویی سخن می راند، و هر چه بیشتر حرفهای کنترل نشده از دهان او خارج می شود، و هر چه با بی حرمتی بیشتر درباره مسلمانان سخن می گوید، و هر چه بیشتر مسلمانان را متهم می کند و آنها را به بی تفاوتی درباره دین متهم می کند، گویی که محبوب تر می شود و خداترس تر قلمداد می شود! آیا زمان آن نرسیده است که این گونه افراد را رها کنیم و با اینکار از آسیبهای روانی اجتماعی بیشتر جلوگیری کنیم. این قابل قبول نیست. هنگامی که درباره اسلام و قرآن سخن گفته می شود در شنونده بایستی احساس تازگی و جوانی و زیبایی بوجود بیاید. اگر ما پس از یک سخنرانی مذهبی احساس رهایی نکردیم، اگر احساس زیبایی به ما دست نداد، اگر احساس نکردیم که خوبی ما را احاطه کرده است ، پس بدانید که شری در آنجا نهفته است. برای مثال، وقتی که ما به دیدار استاد شیخ ناظم الحقانی القبروسی می رویم و یا هنگامی که ایشان به دیدن ما می آیند ( البته ایشان به ما افتخار می دهند.... اصلا خود شما که در حال مصاحبه با من هستی؛ آیا خودت به دیدار ایشان رفته ای؟
آقای آلتور برکر: بله رفته ام
آقای عدنان اکتار: آیا پس از اتمام سخنان وی، حسی از نشاط و شادمانی درونی به سراغ شما نیامده؟
آلتور برکر : چرا دقیقا همینطور بوده است. وی شخصیتی نورانی و فروزان هستند. ان شاالله.
عدنان اکتار : آیا دیده ای که وی درباره خون و خونریزی و یا خشونت و این قبیل مسائل سخنی به میان آورد؟
آلتور برکر : نه . هرگز
عدنان اکتار : آیا دیده ای که وی تاکنون درباره عداوت سخنی به میان آورد ؟
آلتور برکر : نه . هرگز
عدنان اکتار : او در کنار میز شام بشاش و خوشرو است. در هنگام گفتگو بشاش و مهربان است. با شوق و ذوق و احساس سخن می گوید و با صورت نورانی خود همگان را جذب خود می کند. رفتاری بسیار شیرین و دوستانه دارد و مرتبا در میان سخنان خود از لطایف استفاده می کند. این براستی ویژگیهای یک فرد پیشرو و راهبر است. بر عکس، کسانی هم هستند که رفتارشان مانند رفتار راهزنانی است که با اسب جاده ها را می بندند ( مانند فیلمهای قدیمی) – البته ما مطمئن هستیم که برادرانمان از این خصوصیات مبرا هستند - درهر حال گوش فرا دادن به سخنان اینان البته که یک اشتباه بزرگ است. معیار سنجش ما باید بدین گونه باشد: وقتی که شما به او نگاه می کنید، باید احساس رهایی و محبت به شما دست بدهد. باید حس صلح و دوستی در وی را براحتی درک کنید. بایستی بعد از دیدار با او ، نورانیت درونی او را حس کنید. تراوش حس رهایی و رضایت بسیار مهم است. اگر کسی در دیدار با شخص دوم احساسی بیگانه به او دست بدهد، حتما در این میان چیزی عجیب و نامانوس وجود دارد. اگر در صورت او چیز عجیب دیدید و یا حتی در ظواهر او ، این خود یک علامت است که نباید به سادگی از کنار آن گذشت و یا آن را بی اهمیت قلمداد کرد.