اگرچه تئوری توطئه تقریبا به همه ابعاد زندگی ما انسان‌ها رسوخ کرده است، اما به‌سختی می‌توان رخدادهایی را که در این سال‌ها در خاورمیانه رخ ‌داده یا در جریان است به تئوری توطئه نسبت داد. دلیل آن نیز مشخص است: در طول زمان برخی از سناریوهای ترسیم‌شده برای این منطقه حساس به حقیقت پیوسته است. کار حتی تا جایی پیش‌ رفته که افرادی که در ورای این جریان‌ها قرار دارند، زحمت مخفی نگه‌داشتن مقاصد و برنامه‌های خود را نیز به خود نمی‌دهند. 
در بحبوحه جنگ جهانی اول بود که نقشه‌های متفاوتی هم‌راستا با طرح‌های مخفی دول برتر زمانه برای خاورمیانه ترسیم شد. قدرت‌های آن زمان، سرزمین‌های تحت‌سلطه امپراتوری عثمانی را بین خود تقسیم کرده بودند. دیوارهای حائل بین مردمی که زمانی برادر هم و دارای آیین و قومیت یکسان بودند خیلی بیشتر از آنچه تصور می‌شد فاصله انداخته بود. شاید اگر از توافق‌های صورت‌گرفته بین شش قدرت آن زمان بی‌خبر بودیم، هنوز هم منکر وجود چنین سناریوهایی می‌شدیم و اگر روسیه به‌عنوان یکی از قدرت‌هایی که توافق‌نامه سایکس-پیکو را امضا کرده بود از غرب جدا نمی‌شد، هیچ‌وقت به وسعت و عمق این برنامه‌های سری پی نمی‌بردیم. 
مدت‌ها از پایان ‌جنگ جهانی گذشته بود و خاورمیانه آنچنان‌که خط‌کش و قطب‌نمای قدرت‌های بزرگ اراده کرده بودند تقسیم شده بود. همین نه‌تنها راه اجرائی‌شدن نقشه‌های کسانی را که خود را ذی‌صلاح خاورمیانه می‌دانستند باز کرد، بلکه به‌نوعی الهام‌بخش نسل‌های بعدی نیز شد. از دل همین دوران بود که اصطلاح «آشفتگی سازنده» متولد شد. آشفتگی سازنده به‌عنوان یکی از طرح‌های مخفیانه دولت‌ها به معنای استفاده از اختلاف، خشونت و درگیری به‌منظور تقسیم خاورمیانه به هفت منطقه کوچک‌تر و به دنبال آن جنگ و خون‌ریزی بیشتر است. 
سال‌ها پس از آن دوران در سال ٢٠٠٦ سرهنگی آمریکایی به نام «رالف پیترز» که قبلا مشاور دولت بیل کلینتون بود، طرح خاورمیانه جدید را مطرح کرد. در مقاله‌ای به‌نام «مرزهای خون: یک خاورمیانه بهتر چه شکلی خواهد داشت؟» که در مجله نیروهای مسلح ایالات‌متحده چاپ شد، پیترز از لزوم ترسیم مجدد مرزهای خاورمیانه به‌منظور گسترش دموکراسی و ریشه‌کنی تروریسم دفاع کرد. براساس نقشه ترسیمی رالف پیترز که در راستای اهداف خاص طراحی شده و به نظر می‌‌رسد در دوران ما نیز نمود واقعی پیدا کرده است، خاورمیانه باید به ٢٠ منطقه جدید تقسیم شود. عراق بین شیعه و سنی تقسیم می‌شود، دولت کردستان تأسیس می‌شود، مرزهای ارمنستان گسترش پیدا می‌کند، دولتی شبیه واتیکان در اطراف مکه قدرت می‌گیرد و همچنین، مرزهای سوریه، لبنان و اردن بازترسیم می‌شوند. 
در آن مقاله پیترز بر این باور است که «تاریخ به ما آموخت که مرزهای ساختگی همیشه باعث بی‌ثباتی می‌شوند و مرزهای مبتنی‌بر تمایزات قومیتی حتی بعد از‌ هزاران‌سال ارجح‌ترند». درست است که مرزهای ساختگی همیشه منجر به بی‌ثباتی می‌شوند، اما نباید فراموش کرد که وحدت، نه اختلاف‌افکنی بیشتر، راه‌حل پایان‌دادن به بی‌ثباتی است. اگر رالف پیترز واقعا به ‌دنبال ریشه‌کنی تروریسم و خاتمه‌دادن به ناامنی و بی‌ثباتی در خاورمیانه بود، باید تمرکز خود را به ایجاد وحدت و یکپارچگی در این منطقه معطوف می‌‌کرد. 
اما چنین آشفتگی سازنده و خلاقانه‌‌ای برای چنین هدف ستودنی‌ای ایجاد نشد. پیترز، رئیس بخش اطلاعات ستاد مشترک ارتش در وزارت دفاع آمریکا بود که در قامت یک مقام امنیتی، مقالات متعددی درباره راهبردهای مختلف پیش‌روی سیاست خارجی این کشور نوشت.
 اگرچه به گفته خیلی‌ها‌، چهار کتاب قبلی رالف نقش بسزایی در حلقه‌های نظامی و نیز دولتی ایالات متحده داشته‌اند، اما نوشته‌های این افسر پیر چیزی جز آشکارکردن طرح‌هایی نبود که از قبل برای خاورمیانه ترسیم شده بود. به عبارت دیگر، قضیه خیلی پیچیده‌تر از آن بود که در نگاه اول به نظر می‌رسید. 
سرزمین شام که برای سال‌ها دست‌خوش سناریوهای راهبردی متنوع بوده است، یکی از نقاط آسیب‌پذیری بود که بعد از جنگ جهانی اول باید مدیریت می‌‌شد. امروز باید از خود پرسید چرا دنیای غرب پای ثابت همه رخدادهایی است که در خاورمیانه اتفاق می‌افتد و چرا غرب همیشه به‌دنبال فروپاشی آن است؟ چرا همیشه پایتخت‌های اروپایی باید میزبان نشست‌هایی باشند که به‌اصطلاح به‌دنبال یافتن راه‌حلی برای خاورمیانه است؟ چرا خاورمیانه پر است از پادگان‌ها و هواپیماهای جنگی که مجهز به آخرین موشک‌‌های ساخت غرب است؟ دراین‌بین نقش رهبران کشورهای خاورمیانه و مردم منطقه برای تعیین سرنوشت خود چیست؟ 
حضور قشری خاص در خاورمیانه که زمام تصمیم‌گیری را به «دوستان قدیمی» خود سپرده و تسلیم طرح‌ها و راهبردهای مختلف شده‌اند مشخص و روشن است. بدون‌شک دستان پنهان قدرت‌های غرب این افراد را بر مسند قدرت نشانده است. اکنون زمان آن رسیده که خاورمیانه دنباله‌رو راهبردی کاملا متفاوت شود و اداره امور را به دست افرادی بسپارد که درعین‌حال که از مردم‌سالاری، آزادی و روابط دوستانه با غرب استقبال می‌‌کنند، نقشه‌های شوم فروپاشی را نیز خنثی و طرد کنند. 
نباید فراموش کرد انسان‌ها طبیعتا متمایل به به‌کارگیری زبان خشن، استفاده از زور و نیز حس تنفر به بقیه هستند. 
همچنین، برخی نیز اعتقاد دارند که جدایی، فروپاشی و انزوا راه‌حل مشکلات است. آنهایی که در راستای این تمایلات گام برداشته‌اند همیشه طرفدار ناآرامی و خشونت و درگیری هستند. ما این توانایی را داریم که به طرفداران این نگرش، هم در اروپا و هم در خاورمیانه ثابت کنیم که اشتباه می‌کنند. درحالی‌که برخی به‌دنبال دامن‌زدن به آتش خصومت و تنفر هستند، ما باید دست به دست هم داده تا بتوانیم آنها را در رسیدن به اهداف خود ناکام بگذاریم و در این راه منتظر غرب نمانیم که بین ما صلح و سازش برقرار کند. 

http://sharghdaily.ir/News/110574/%D8%AE%D8%B1%D8%A7%D8%A8%DB%8C%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%C2%AB%D8%A2%D8%B4%D9%81%D8%AA%DA%AF%DB%8C-%D8%B3%D8%A7%D8%B2%D9%86%D8%AF%D9%87%C2%BB-%D8%A8%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%B1-%D8%A2%D9%88%D8%B1%D8%AF