1. واى بر هر غيبتكننده عيبجويى؛
2. آن كه مالى گرد كرد و حساب آن نگه داشت.
3. مىپندارد كه دارايىاش جاويدانش گرداند.
4. نه چنين است. كه او را در حُطَمه اندازند.
5. و تو چه دانى كه حطمه چيست؟
6. آتش افروخته خداست،
7. كه بر دلها غلبه مىيابد.
8. و از هر سو در ميانشان گرفته است،
9. در شعلههايى برافراشته.